- تخت گاه
- محل تخت، محل جلوس شاه، پایتخت
معنی تخت گاه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
محل تخت، محل جلوس شاه، پایتخت مقر پادشاه
جای تخت، محل جلوس پادشاه، پایتخت، شهری که مرکز سیاسی یک کشور و محل اقامت پادشاه یا رئیس جمهوری و هیئت دولت باشد، دارالسلطنه، دارالخلافه، سواد اعظم، عاصمه، دارالملک
خایه کش خانه جایی که در آن دام رابی خایه گردانند
دیگر دگر دیگری یکی از دو چیز یا دو کس غیر، جمع آخرین
محل جراحت، محل ضربت. یا زخم گاه باد محل وزش باد جهت ریاح
تخت گیرنده، شاه توانا کشور گشای
صاحب تخت پادشاه، کسی که شغل او نگاهداری تخت روان باشد، جامه خواب که بالای تخت گسترند، جامه سفید و سیاه
مقر سلطنت پایتخت
جای دوانیدن اسب
صاحب تخت، دارندۀ تخت، جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند، رختخواب، کنایه از پادشاه
جای تاخت و تاز، جای دوانیدن اسب، در ورزش در مسابقات اسب سواری، خطی که اسب های دونده روی آن می دوند
جایی برای تمرین اسب سواری، خطی که اسب های دونده در اسب دوانی در آن می دوند
با فشار آخرین حد پدال گاز به طوری که وسیله نقلیه بسیار تند حرکت کند، بسیار تند و سریع
پادشاه
چرم دباغی شده، جاهل، نادان
جای پرت شدن، جای بلند که پایین آن گودال یا دره باشد و انسان در صورت لغزش از آنجا پرت شود
Folded
сложенный
gefaltet
складений
złożony
dobrado
piegato
doblado
gevouwen
terlipat
مطويٌّ
मुड़ा हुआ
מקופל
折りたたまれた